کد خبر : 8450
تاریخ انتشار : جمعه 30 ژوئن 2023 - 10:56

a…R…..J: کاریز_باستانی_وزوان:ای مانده از کشاکش بیرحم روزگار

a…R…..J: کاریز_باستانی_وزوان:ای مانده از کشاکش بیرحم روزگار

ای مانده از کشاکش بیرحم روزگار چون رود، زیر بستر سنگین این دیار آرام و رام می‌گذری ریشه در زمین از پبچ و تاب بیخبری‌های سنگ و خار خاک است و خشت…، آه که پاداشی این چنین ننشسته بر جبین نشابور از تتار گل می‌دهی به دشمن خود، وین غریب نیست صبح سخاوت تو بلند

ای مانده از کشاکش بیرحم روزگار

چون رود، زیر بستر سنگین این دیار

آرام و رام می‌گذری ریشه در زمین

از پبچ و تاب بیخبری‌های سنگ و خار

خاک است و خشت…، آه که پاداشی این چنین

ننشسته بر جبین نشابور از تتار

گل می‌دهی به دشمن خود، وین غریب نیست

صبح سخاوت تو بلند است چون بهار

دست از شکوه خویش نشستی هنوز هم

بر پشت توست، زخم نهان گرچه بی‌شمار

بگذار و بگذر، ای همه اندوه، تلخ نیست؟

ما از تو برقرار و تو این‌گونه بیقرار!

بازار از آن سیم فروشان زر نماست

تو، گنجِ مانده از بد ایام در حصار!

آلات خوان خویش، ز زر ساخت عنصری

خوش گفته‌ای بدیل، بدان لفظ آب‌دار٭

لاف سخن نمی‌زنم، اما به رغم غیر

شعر مراست جوش و خروش تو اعتبار

گر جاری‌ام هنوز، از آشوب چشم توست

کاین سان به اشک می‌ستری از نظر غبار

آئینه‌ی شکوه نهان مانده در کویر

افسانه‌‌ی، به قامت تاریخ ماندگار

بی منتها، حکایت زخم و سکوت توست

ای از غریبه خوندل و از دوست شرمسار

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.