سیدمجتبی قریشیان: سفر نامه گروه طبیعت گردی فرهنگیان تهران از وزوان
t 🖍️ سفر نامه گروه طبیعت گردی فرهنگیان (بخش اول) به قلم: 🖍️🖌️🖋️سیدمجتبی قریشیان «این بار سفر به شهر وزوان از توابع شاهین و میمه به تاریخ پنجم و ششم خرداد ۱۴۰۱ همراه با جمعی از دوستان خوب گروه وزین طبیعت گردی فرهنگیان» انگیزه اینجانب از انتخاب شهر وزوان به عنوان مقصد اصلی گردشگری این
🖍️ سفر نامه گروه طبیعت گردی فرهنگیان (بخش اول)
به قلم: 🖍️🖌️🖋️
سیدمجتبی قریشیان
«این بار سفر به شهر وزوان از توابع شاهین و میمه به تاریخ پنجم و ششم خرداد ۱۴۰۱ همراه با جمعی از دوستان خوب گروه وزین طبیعت گردی فرهنگیان»
انگیزه اینجانب از انتخاب شهر وزوان به عنوان مقصد اصلی گردشگری این سفر خاطره انگیز: صرفا وجود جاذبه های عظیم طبیعت گردی و فرهنگی و تاریخی این شهر باستانی بود که به پیشنهاد و معرفی دوست عزیزم جناب سید جعفر حسینی نژاد این امر خیر صورت گرفت.
و اما شرح ماوقع:
— طبق هماهنگی به عمل آمده بالاخره پنجشنبه موعود ۵ خرداد فرا رسید و حدود ساعت ۱۴ آن روز به اتفاق ۳۰ نفر از اعضای خانواده بزرگ گروه طبیعت گردی فرهنگیان از جلو مترو پایانه مسافربری خزانه با یک دستگاه میدل باس به رانندگی جناب شمشکی به مقصد شهر زیبا و باستانی وزوان ( حدود ۸۰ کیلومتری اصفهان کریدور شاهراه شمال به جنوب کشور) سفر را آغاز کردیم.
حدود ساعت ۲۱ به شهر وزوان رسیدیم.
باور کردنی نبود ، چگونه شهری در دل کویر ولیکن برخوردار از هوای سرد و بسیار مطبوع. بگونه ای که خوش آب و هواترین شهر استان اصفهان محسوب می شود.
با هدایت دوستان خوب و فداکار وزوانی از جمله آقایان محرم مداح ، سیدجعفر حسینی نژاد ، مرتضی گندم کار (بانیان این سفر خاطره انگیز) به محل اقامت مان رسیدیم،
محل در نظر گرفته شده بدین منظور واقعا جای با صفا و بسیار تمیزی بود.
البته ناگفته نماند به گفته برخی دوستان ، ساختمان مورد نظر متعلق به وزارت بهداشت بود که مدتها بدون استفاده و تبدیل به ساختمانی متروکه شده بود، لذا با همت بلند و زحمات مضاعف برخی اهالی خیراندیش شهر به سرپرستی سرکار خانم خانعلی (مدیر محترم موسسه خیریه آبشار عاطفه ها شعبه صاحب الزمان وزوان) به منظور اسکان و آسایش گروه طبیعت گردی ، آماده بهره برداری شده بود.
- استقبال گرم و بی ریای عزیزان ، در بدو ورودمان همه مدعوین را شرمنده و شگفت زده کرده بود.
صحنه های وصف ناپذیر از دلدادگی و ایثار که اذعان دارم در توان توصیف کامل توسط بنده نیست. در نتیجه زبانم از وصف کاملش الکن و قلمم از نگارشش عاجز است.
بله! عزیزان: باید بگویم: در بدو ورود و احوالپرسی گرم ، یکی از میزبانان محترم در کمال تواضع پیشنهاد دادند ، به منظور استفاده بهینه از زمان در اختیار ، ابتدا ساعتی از حمام تاریخی ابو تراب (میراث بجا مانده از دوره صفوی) بازدیدی داشته باشیم سپس برای صرف شام و در نهایت استراحت.
که خوشبختانه نظر ایشان مورد پذیرش تمام اعضای گروه قرار گرفت،
براین اساس بدون درنگ همگی عازم محل شدیم.
در آنجا یکی از پیشکسوت فرهنگی وزوانی به نام آقای طاحونه حدود ۸۰ ساله ولی قبراق وخیلی خوش رو و صمیمی به استقبال مان آمد. وی نیز بر حسب وظیفه محوله ، توضیحات مبسوط و موثقی در خصوص تاریخچه آن مکان تاریخی ارائه دادند. صلابت و بیان شیوای آن مرد بزرگ به گونه ای جذاب بود که همه میهمانان را میخکوب کرده و تحت تاثیر آن همه جذابیت و آگاهی بخشی ، دقایقی چند مورد تشویق حضار قرار گرفتند.
واقعا چه عظمتی در این بنای تاریخی مشهود بود.
خدایا! نیاکان ما عجب روح بلند و چه دانش عظیمی داشته اند.
اما بدور از تعصب و سیاه نمایی باید عرض کنم: آنچه بیش از همه روح من و دیگر میراث دوستان را آزرده می ساخت ، مظلومیت این شهر تاریخی و بی توجهی مسئولان ذی ربط به این گنجینه های بی بدیل با تمدن ۲۵۰۰ ساله کشورم بود.
— بهرحال پس از دیدن آن مکان خیرت آور ، به رستوران داریوش (با نیم قرن قدمت و سابقه درخشان) به مدیریت حاج آقای شعبانی رفتیم.
جای شما خالی با صرف شام بسیار خوشمزه با کباب گوشت بره در آن مکان مصفا به اتفاق دوستان دلی از عزا درآوردیم.
باور کنید بی اغراق اذعان دارم ، بنده تا آن زمان ، کباب به این لذیذی نخورده بودم.
پس از پذیرایی خوب آقای شعبانی عزیز با آن چهره متبسم و صفای باطنش برای استراحت و آماده شدن برای فردایی پر انگیزه و بیاد ماندنی همگی عازم محل اقامت شدیم،
حقیقتا در هوای خنک و پاک منطقه آن هم زیر آسمانی که مردمانش سرشار از عشق و مهربانی با روحیه سلحشوری سکونت داشتند ، سر به بالش گذاشته و با خوابی خوش ، خستگی راه طولانی را از تن بدر آوردیم.
صبح جمعه قبل از طلوع خورشید طبق وعده داده شده ، جهت ورزش صبحگاهی در هوای پاک همراه با وزش نسیم خنک و شمیم رایحه گل محمدی ، بیدار باش زدم.
میهمانان همدل و با وفا نیز سریع آماده شده و دسته جمعی به پارک زیبای شهر رفیم.
در آن هوای مطبوع و روحبخش ورزش صبحگاهی را با مربی گری ایمان عادلی هنرمند محبوب گروه و از مربیان بین المللی یوگای خنده با نماهنگی زیبا و ریتم دلنواز پخش شده در فضای آن مکان دل ربا شروع و ساعات خوش و مفرحی را کنار دوستان سپری کردیم.
واقعا چه صبح جمعه قشنگی بود. باز هم جای همه شما عزیزان خالی.
لازم به ذکر است ، آنچه بیش از همه موجبات شرمندگی بنده و همراهانم
را فراهم ساخته بود ، بی گمان تلاش وافر و بی وقفه دوستان خوبم آقایان جناب حسینی نژاد ، مداح عزیز و مرتضی گندم کار و دیگر بزرگواران که ضمن تلاش بی دریغ یک هفتگی برای هماهنگی و میزبانی بی بدیل باز هم از پا ننشسته و اینک نیز صبح قبل از طلوع خورشید خواب سحری را بر خود حرام نموده و در محل اقامت حضور یافتند تا مهمان نوازی خویش را به اوج کمال رسانده همچنین زمینه را برای هرچه باشکوه تر برگذاری این مراسم و تدارک صبحانه میهمانان در یک مکان فرحبخش مهیا نمایند.
چقدر مخلصانه و فداکارانه؟
بواقع دریافتم این دیار پاک مردمانی دارد همگی از جنس مهربانی و همنوع دوستی و در فرهنگ و ادب همسان سرزمین کهنشان بی نظیر. آنهم در دنیای وانفسا و آلوده به بی اخلاقی امروزه.
خداوندا! سپاس از اینکه مرا با مردمانی مواجه ساختی سرشار از مکارم اخلاقی و در اوج شرافت انسانی.
دوستان گرامی: ما که به چشم خود دیدیم و با گوشت و پوست لمس کردیم که می شود همانند رادمردان و شیر زنان این دیار کهن زندگی را از زاویه دیگری تجربه کرد تا لذتش را برد.
پس اراده کنیم از امروز «زنده بمانیم تا زندگی کنیم نه اینکه زندگی کنیم تا فقط زنده بمانیم»
نیاکان ما چه زیبا گفته اند:
«شنیدن کی بود مانند دیدن»
ادامه دارد…………
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰