کد خبر : 5901
تاریخ انتشار : پنج‌شنبه 19 نوامبر 2020 - 4:20

وزوان قدیم

وزوان قدیم

#وزوان قدیمسلام دوستان و همراهان عزیزبنابر قولی که به دوستان عزیز داده بودیم ، دوباره برای بازگویی گوشه ای دیگر از خاطرات وزوان قدیم در خدمت شما هستیم .امیدواریم مطالب پیشین مورد قبول طبع عالی شما عزیزان واقع شده باشد .در این قسمت سعی داریم به بحث کاهگل کاری ساختمان ها و سپس درمانگاه قدیمی

30 مدل نمای خانه گلی و کاهگلی ویلایی و ساده با طراحی مدرن
30 مدل نمای خانه گلی و کاهگلی ویلایی و ساده با طراحی مدرن

#وزوان قدیم
سلام دوستان و همراهان عزیز
بنابر قولی که به دوستان عزیز داده بودیم ، دوباره برای بازگویی گوشه ای دیگر از خاطرات وزوان قدیم در خدمت شما هستیم .
امیدواریم مطالب پیشین مورد قبول طبع عالی شما عزیزان واقع شده باشد .
در این قسمت سعی داریم به بحث کاهگل کاری ساختمان ها و سپس درمانگاه قدیمی در شهر وزوان بپردازیم .

در سالیان نه چندان دور با فرارسیدن فصل پاییز و شروع بارندگی ها لزوم بازسازی و ترمیم پشت بامها احساس میشد .
برای انجام این کار نیاز به مقدماتی بود که باید توسط صاحبخانه فراهم میشد .
ابتدا به صحرا و بیابان میرفتند و گونه ای خاص از گیاهی خود رو به نام موهود ( Mohod ) را چیده و در بقچه های آستری که با گونی های پلاستیکی دوخته و تهیه شده بودند جمع آوری میکردند و آن را توسط الاغ یا موتورسیکلت و آنها که ماشین داشتند توسط ماشین خود به منزل آورده و در کوچه یا خیابان نزدیک منزل خود پخش میکردند تا با عبور رهگذران و خودروها و نیز تابش نور خورشید این گیاه خرد و خشک شود و بعد از گذشت حدود چهار الی پنج روز آن را جمع آوری میکردند .
سپس با کامیون کمپرسی داران ارتباط گرفته و از آنها درخواست یک یا چند کامیون خاک رس میکردند .
در آن زمان خاکی تقریبا زرد رنگ بود که متعلق به روستایی به نام ( دهلر ) بود و مردم بیشتر راغب به بکارگیری این نوع خاک برای کاهگل کاری بودند .
بعد از رسیدن خاک آن را با مقدار زیادی کاه و موهود خشک شده از قبل مخلوط کرده و مخلوط به دست آمده را به زبان خودمان آخوره میکردند و پر از آب میکردند .
جهت انجام کار نیاز به چند کارگر جهت کمک و همکاری داشتند که با کارگران محلی هماهنگ میکردند .
روز انجام کاهگل کاری صاحبکار صبح زود از خواب بیدار شده و چکمه های ساق بلند به پا کرده و شروع به لگد مال کردن و مخلوط کردن کاهگل میکرد ( البته عده ای هم پاچه های شلوار را بالا زده و با پای برهنه اقدام به این کار میکردند ) تا کارگران و استاد ماله کش از راه برسند .
شب قبل از آن با کمک بشکه های خالی دویست لیتری و تخته های بنایی و یا ورق های فلزی اقدام به برپا کردن چوب بست میکردند .
چند نفر در پایین چوب بست با بیل کاهگل های آماده را روی چوب بست ریخته و یکی دو نفر هم از روی چوب بست به بالای پشت بام میریختند و در پشت بام هم به وسیله حضرت فرغون ملات را برای استاد ماله کش میبردند تا پشت بام را گل اندود کند .
خداوند رحمت کند مرحوم استاد عباس نمدمالی را ، آن مرحوم پای ثابت کاهگل کاری ها در وزوان بودند و اکثر صاحبان کار سراغ ایشان میرفتند ، چرا که ایشان در انجام این کار تبحر و قوت زیادی داشتند ( روحشان شاد ) .
پس از اتمام کار که اکثرا تا حدود ساعت ۲ الی ۳ بعدازظهر طول میکشید صاحبخانه با غذایی مفصل از کارگران و استاد کار پذیرایی و دستمزد آنها را پرداخت میکرد .
یادش بخیر …
هنوز بعد از گذشت چندین سال از آن زمان بوی خوش کاهگل که مشام هر رهگذری را نوازش میکرد احساس میکنیم …
افسوس که قدیمها در قدیم ماند …
اکنون جای کاهگل را ورقی نازک به نام ایزوگام گرفته و کارها آسان شده …

و اما مبحث بعدی امشب درمانگاه قدیم شهر وزوان است .
این بنا در مرکز شهر و پشت شهرداری و روبروی نانوایی حاج جانعلی سمیع واقع شده بود که اکنون جز ساختمانی متروک چیزی از آن باقی نمانده است .
این درمانگاه در آن زمان نقش بیمارستانی بزرگ را در شهر داشت .
واکسیناسیون کودکان ، ویزیت بیماران ، تزریقات و پانسمان و … در این مرکز انجام میگرفت .
از پزشکان محترمی که در این درمانگاه بیماران را معاینه میکردند پزشک خاصی در ذهن نگارنده نیست ، ولی شاید دکتر اعظمی یا دیگر پزشکان عزیز همشهری در این مرکز به بیماران خدمت رسانی میکردند .
فقط مسئولین تزریقات را به خاطر دارم که مرحوم حاج میرزا راستی و جناب آقای حاج علیجان روحی ( خداوند به ایشان طول عمر باعزت عطا و عنایت فرماید ) بودند .
در آن زمان اسپری یا محلول بی حسی موضعی وجود نداشت و تزریقات و علی الخصوص بخیه زدن برای بیماران و خصوصا کودکان بسیار عذاب آور بود و از آن گریزان و متواری …
اگر کودکی هنگام تزریق و یا پانسمان و بخیه زدن چموشی میکرد جناب حاج علیجان روحی با یک فریاد خشمگینانه ( که البته از سر دلسوزی بود ) کودک را وادار به سکوت و آرامش میکرد .
هنوز درد سوزن های بخیه که حالت نیم دایره داشتند را در بدن احساس میکنم و با یاد آوری آن روزها و آن سوزن ها لرزه بر اندام حقیر نگارنده می نشیند
قبض های ویزیت که بعدها در انباری داخل محوطه بهداری بایگانی میشدند ، آب مقطر های پلاستیکی ، سرنگهایی که در انتهای دسته آن پلاستیکی سیاه رنگ داشتند و … و … به خاطرات پیوستند …
ادامه مطالب در پستها و روزهای آتی
منتظر بمانید …

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.