کد خبر : 5727
تاریخ انتشار : پنج‌شنبه 17 سپتامبر 2020 - 4:40

داستانی زیبا، شنیدنی و بیدار کننده:پیمانکارِ ساختمان ،تفاوت اینجاست که من خودم به حج و زیارتِ خانه خدا میرفتم ، اما شما را خداوند شخصا به خانه اش دعوت نموده است.

داستانی زیبا، شنیدنی و بیدار کننده:پیمانکارِ ساختمان ،تفاوت اینجاست که من خودم به حج و زیارتِ خانه خدا میرفتم ، اما شما را خداوند شخصا به خانه اش دعوت نموده است.

داستانی زیبا، شنیدنی و بیدار کننده در سالنِ انتظارِ فرودگاه جده دو حاجی ایرانی با یکدیگر آشنا شدند و قرار شد برای پُر کردنِ زمانِ تاخیر پروازِ هواپیما داستانِ حجِ شان را برای همدیگر تعریف نمایند. حاجی اولی: بنده پیمانکارِ ساختمان هستم الحمدلله دهمین بار است که فریضه حج را بجا می آورم.حاجی دومی: از

داستانی زیبا، شنیدنی و بیدار کننده

در سالنِ انتظارِ فرودگاه جده دو حاجی ایرانی با یکدیگر آشنا شدند و قرار شد برای پُر کردنِ زمانِ تاخیر پروازِ هواپیما داستانِ حجِ شان را برای همدیگر تعریف نمایند.

حاجی اولی: بنده پیمانکارِ ساختمان هستم الحمدلله دهمین بار است که فریضه حج را بجا می آورم.
حاجی دومی: از خداوند برای شما حجِ مقبول و سعی مشکور مسئلت دارم.
حاجی دومی: بنده دکتر
سعید پزشکِ متخصص هستم و در یکی از بیمارستان های خصوصی کار می کنم.
بعدِ سی سال کار در یکی از بیمارستان های خصوصی توانستم هزینه حج را پس انداز کنم، اما روزی که رفتم برای دریافتِ وجوه پس انداز شده ام به بخشِ مالی، همانجا با مادرِ یکی از مریضان ام که فرزند معلولی دارد برخوردم، بعد از احوال پرسی مختصر متوجه شدم که خانم بسیار غمگین و پریشان است و دلیلِ ناراحتی ایشان هم اخراجِ شوهرش از کار و اینکه دیگر آن زوج توانایی پرداختِ هزینه ی معالجه ی فرزند معلول شان را در بیمارستان خصوصی ندارند.
رفتم پیشِ مدیرِ بیمارستان و ازش خواهش نمودم تا ادامه درمانِ طفلِ مریض به حساب بیمارستان صورت گیرد، اما مدیرِ بیمارستان به تقاضای ام جواب رد داده و گفت : این جا بیمارستانِ خصوصی ست، نه کدام بنیاد خیریه
با نا امیدی تمام از پیشِ مدیرِ بیمارستان خارج شدم و در حالی که دلم بحال مریض و خانواده اش سخت میسوخت، بصورت اتفاقی و غیر ارادی دستم به جیبم که پولِ پس اندازِ حج در آن بود، خورد.
برای چند لحظه یی به فکر فرو رفتم که این پول کی و به کجا باید هزینه شود؟
بی اراده سرم را به سمتِ آسمان بلند کردم و خطاب به خداوند گفتم:
بار الها!
خودت بهتر از هر کسی آرزوی دلم را میدانی، هیچ چیزی برایم بهتر از رفتنِ حج و زیارت خانه ی خودت و مسجدِ حضرتِ نبی اکرم محبوب تر نیست و اینرا نیز میدانی که برای رسیدن به خانه ات تمام عمر تلاش نموده و زحمت کشیده ام.
بار الها!
من مشکلِ این زنِ نا امید، شوهرِ ناچار و فرزندِ مریض اش را بر تمایلِ سرکشِ درونی خودم که همانا آرزوی رفتن و زیارتِ خانه ی توست ترجیح می دهم.
خدایا مرا از فضل و کرمت بی نصیب مگردان!
مستقیم رفتم به بخشِ مالی بیمارستان و هر چه پول داشتم همه را یکجا به صراف تحویل دادم وگفتم این پولِ شش ماه پیش پرداخت برای بستری و هزینه ی درمان طفلِ مریضِ و معلول است و همچنان به مدیرِ بخش گفتم یک خواهشی دیگر هم از شما دارم که لطفآ تحتِ هیچ شرایطی به مادر مریض نگوئید که هزینه ی بستر و علاجِ طفلِ معلولِ شان را من پرداخت نموده ام و اگر اصرار نمودند بگوئید بیمارستان پرداختِ هزینه ی بیمارِ شمارا متقبل شده است .
به خانه برگشتم از یکطرف بخاطرِ اینکه سفر حج و زیارتِ خانه ی خدا را از دست داده ام بسیار نا امید و غمگین بودم، اما در عینِ حال حسِ رضایتِ عجیبی در درونِ من بود که خدا مرا وسیله ساخته تا مشکلِ مریضِ معلول و بی بضاعت ام را حل نمایم.
آن شب در حالتی که صورتم و گونه هایم خیس اشک بود به خواب رفتم، در خواب دیدم که دارم طوافِ خانه ی خدا را انجام می دهم
و مردم به من سلام می کنند و میگویند، حجِ تان قبول باشد حاج سعید و همچنان میگفتند که اینرا نیز بدانید که شما قبل از این که در زمین حج کنید، در آسمانها حج کرده اید، جنابِ حاج سعید ما را نیز از دعای خیر تان فراموش نکنید.
از خواب پریدم و احساسِ خوشحالی عجیبی سرا پایم را گرفته بود
خدا را سپاس گذاری نمودم و به رضای پروردگار راضی شدم.
تازه چند دقیقه یی از بیدار شدن ام نگذشته بود که زنگِ تلفن ام به صدا در آمد ، دیدم مدیرِ بیمارستان پشت خطِ تلفن هست.بعدِ احوال پرسی مختصر گفت:
صاحبِ بیمارستان امسال عازم حج هستند و ایشان هیچ وقت بدونِ پزشک خصوصی خود شان حج نمیرود، اما متاسفانه اینبار پزشکِ خصوصی ایشان به دلیلِ بار داری خانمش و نزدیک شدن وضعِ حمل نمی تواند صاحبِ بیمارستان را در سفرِ حج همراهی کند، بنآ خواهشی از شما دارم که امسال زحمتِ همراهی ایشان را در سفرِ حج شما عهده دار شوید.
سجده شکر بجا نمودم و همانطور که حالا می بینید خداوند حج و زیارتِ خانه خودش را بدونِ پرداختِ کدام هزینه نصیب ام گردانیده.
الحمدلله نه تنها که هزینه ی سفرِ حج پرداخت نکرده ام، بلکه به دلیلِ رضایت از همراهی و خدمات ام هدایای زیاد و هزینه ی قابلِ ملاحظه یی نیز برایم پرداخت نمودند.
در طول سفرِ حج فرصتی پیش آمد و داستانِ آن زن نا امید را به منظور تحت پوشش قرار گرفتنِ دوامدار و عرضهء خدمات رایگان برای فرزند معلول اش را برای صاحبِ بیمارستان تعریف نمودم.
محضِ برگشت از سفر ایشان دستور دادند تا فرزندِ مریضِ آن خانواده الی شفایابی کامل از حساب خاصِ بیمارستان درمان شود، همچنان دستورِ ایجادِ صندوقِ خاصی برای پاسخگویی مواردِ مشابه و درمان فقرا در بیمارستان را دادند و در ضمن یک دستور دیگری که خیلی خوشحال کننده بود استخدامِ شوهر آن زن در یکی از شرکت هایش بود.
و نیز دستور دادند تمام پولی که بابتِ معالجه ی مریض معلول پرداخت نموده بودم دوباره به حساب ام واریز گردد.
آیا، تا حالا فضل و کرمی بالا تر از فضل و کرمِ پروردگارِ عالمیان دیده اید؟!!!
حاجی اولی که به سخنانِ دکتر سعید گوش می داد غرقِ در اشکِ شرمندگی شده بود، پیشانی حاج سعید را بوسید و گفت : به خدا سوگند هیچ وقت همانندِ امروز احساسِ حقارت و بیچاره گی نکرده بودم، هرسال پشتِ سر هم حج می رفتم و با خودم فکر می کردم جایگاهم در نزد خدا با هر بار حج کردن بالاتر و بالاتر خواهد رفت، اما حالا متوجه شده ام که حجِ شما هزار برابرِ حجِ من و امثال من اجر و پاداش دارد.
چون، تفاوت اینجاست که من خودم به حج و زیارتِ خانه خدا میرفتم ، اما شما را خداوند شخصا به خانه اش دعوت نموده است.

خدایا!
کسانی که در نشرِ این داستان قبولِ زحمت می کنند
¤ اعمال صالح
¤ فرزندان صالح
¤ حجِ بیت الله الحرام
¤ صحت و شفای عاجل و کامل
¤ و گشایشِ در اموراتِ دنیوی و اجر و پاداشِ اخروی نصیبِ شان بگردان

آمین یا رب العالمین

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.